تولد قشنگت مبارک ...
آبجی جونم تولدت مبارک.
اما بازگشتم ، به بیراهه هم نرفتم، که من نه مرد بازگشتم ! استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن دین من است! | |
![]() |
ما یواشکی همدیگر را پیدا میکردیم.
با نامه های رمزی ترسناک... با قرارهای هول هولکی...
توی کاغذها تشویش میریختیم و میگریختیم؛ آبجی...
بگذار اینجا پیدایت کنم! در ملا عام! عام...عامی که ما را نمیشناسد! چیزی از ما نمیداند.
در ملا یک عام ناشناس...
آبجی کوچیکه! بزرگ شده ای. انقدر بزرگ که برای دیدنت سرم را بالا باید بگیرم.
قد کشیده ای و سرت انگار خورده به آسمان خدا... پیاده؟ پیاده میروی تا خدا؟...
آبجی... تشویش درونت را یک حریر سفید پوشانده انگار.
خوب میبینم؛ تو اینجا نیستی... بالاتر رفته ای.
میخواهم فرار کنم! میخواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم! سوار سجاده ای که مثل قالیچه ی سلیمان بالا میبرد مرا...
میخواهم فرار کنم تا بتوانم روسری بپوشم! تا بتوانم شب 21ام گریه کنم.
چقدر گریه کردم از اینکه نگذاشتند تا صبح گریه کنم...
آبجی! من تو را اینجا پیدا میکنم.
وقتی که از همه چیز گذشته ای و پیاده میروی تا خانه....
تا بالای بالا...
با این همه
اما
با این همه
تقصیر من نبود
که با این همه.....
با این همه امید قبولی
در امتحان سادۀ تو رد شدم
اصلأ نه تو، نه من!
تقصیر هیچکس نیست
از خوبی تو بود
که من
بد شدم!
قیصر امین پور
اولین بارم بود.
نمیدانستم
کِی بلند میشوند،
کی میشنشینند،
اینجا نبودم.
نبودم، اما هر از گاهی دستی روی شانه ام میزد. مرا زمین میزد…
چشمهایم را محکم بسته بودم، اما میدیدم.
تاریکیِ خودم را، خیلی خوب میدیدم…
خیلی خوب و دردناک…
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن
الرحیم
دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله النور
گر چراغان است بسم
الله الرحمن الرحیم
نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی
از
سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم
سوره ی والیل من برخیز و والفجری
بخوان
دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد قل عشق
الله الصمد
راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم
گیسویت را بازکن
انا فتحنایی بگو
دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم
ای لبانت محیی
الاموات لبخندی بزن
مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم
میزبان
عشق است و وای از عشق ! غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله الرحمن
الرحیم