پیاده تا خدا

آبجی ها در تاریکی!

پیاده تا خدا

آبجی ها در تاریکی!

                                                                                        تولد قشنگت مبارک ... 


                                                                                         آبجی  جونم تولدت مبارک.  

 سالیان سال سلامتی، خرسندی، شادی، بهروزی و هر چه خوبی  

در جهان است را برایت آرزومندم. 

خوشبخت و موفق باشی. 

 


 
اینم کیک تولد ۱۰۰ سالگی آجیم... 
  
چه لطیف است حس آغازی دوباره، 
و چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز تنفس... 
و چه اندازه عجیب است ، روز ابتدای بودن! 
و چه اندازه شیرین است امروز... 
روز میلاد... 
روز تو! 
 
روزی که تو آغاز شدی! 
 
 
 برات بهترینها رو آرزو میکنم

 
تولدت مبارک مهربونم...   
باز باران شیشه پنجره را خواهد شست .........  
پ.ن  
اما بازگشتم ، به بیراهه هم نرفتم، 
 

که من نه مرد بازگشتم
استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن 
دین من است! 
Roojan آفلاین است  

برای تو

ما یواشکی همدیگر را پیدا میکردیم.
با نامه های رمزی ترسناک... با قرارهای هول هولکی...
توی کاغذها تشویش میریختیم و میگریختیم؛ آبجی...
بگذار اینجا پیدایت کنم! در ملا عام! عام...عامی که ما را نمیشناسد! چیزی از ما نمیداند.
در ملا یک عام ناشناس...
آبجی کوچیکه! بزرگ شده ای. انقدر بزرگ که برای دیدنت سرم را بالا باید بگیرم.
قد کشیده ای و سرت انگار خورده به آسمان خدا... پیاده؟ پیاده میروی تا خدا؟...
آبجی... تشویش درونت را یک حریر سفید پوشانده انگار.
خوب میبینم؛ تو اینجا نیستی... بالاتر رفته ای.
میخواهم فرار کنم! میخواهم از همیشه ی این اضطراب برخیزم! سوار سجاده ای که مثل قالیچه ی سلیمان بالا میبرد مرا...
میخواهم فرار کنم تا بتوانم روسری بپوشم! تا بتوانم شب 21ام گریه کنم.
چقدر گریه کردم از اینکه نگذاشتند تا صبح گریه کنم...
آبجی! من تو را اینجا پیدا میکنم.
وقتی که از همه چیز گذشته ای و پیاده میروی تا خانه....
تا بالای بالا...



آبجی من...
وقتی خوندم چشام...
به خط به خط نوشته هات دخیل بستم...
اونقدر لحظه لحظه ای که نوشتی رو تجسم کردم که تصاویر ذهن خودم پاک شد...
چقدر من و تو...
تو که به خدا نزدیکتری...
تو که هنوز صادقتری...
تو که هنوز بوی عشق میدی...
دستاتو بالا کن...خدا صداتو میشنوه...
تو همیشه برا من همون آبجی بزرگه باقی میمونی...

با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو
که در انزوا پاک ماندن,نه سخت است و نه با ارزش...

تو میتونی...ما میتونیم...


این روزها که میگذرد...

                                                                 

     

  با این همه

 

اما

      با این همه

تقصیر من نبود

      که با این همه.....

با این همه امید قبولی

      در امتحان سادۀ تو رد شدم

اصلأ نه تو، نه من!

      تقصیر هیچکس نیست

از خوبی تو بود

                   که من

                           بد شدم!

   قیصر امین پور

شب دوم

اولین بارم بود.

نمیدانستم کِی بلند میشوند،
کی میشنشینند،

اینجا نبودم.

نبودم، اما هر از گاهی دستی روی شانه ام میزد. مرا زمین میزد…

چشمهایم را محکم بسته بودم، اما میدیدم.

تاریکیِ خودم را، خیلی خوب میدیدم…

خیلی خوب و دردناک…

آغاز...

عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله النور
گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم
نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی
از سلیمان است بسم الله الرحمن الرحیم
سوره ی والیل من برخیز و والفجری بخوان
دل شبستان است بسم الله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد قل عشق الله الصمد
راز پنهان است بسم الله الرحمن الرحیم
گیسویت را بازکن انا فتحنایی بگو
دل پریشان است بسم الله الرحمن الرحیم
ای لبانت محیی الاموات لبخندی بزن
مردن آسان است بسم الله الرحمن الرحیم
میزبان عشق است و وای از عشق ! غوغا می کند
هر که مهمان است بسم الله الرحمن الرحیم